یا حسین

  • خانه 
  • حسرت بر دل نشسته پندانه یک روز از زندگی شکر گزاری شب آرزوها شب یلدا 

شب یلدا

شب یلدا یا همان شب چله درازترین شب سال، آخرین روز فصل پاییز و اولین شب فصل زمستان است. در این شب فاصله بین غروب خورشید تا طلوع خورشید در صبح اول دی ماه بیشترین طول شب را دارد، طولانی‌ترین شب سال به این معنا نیست که طول این شب نسبت به شب‌های دیگر خیلی بلند تر است بلکه گاها این طولانی بودن به کمتر از یک دقیقه می‌رسد.

ایرانیان از دیرباز بر این باور بوده‌اند که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلند تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند.

تاریخچه و فلسفه شب یلدا

شب یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می‌کرده‎اند. در این باور یلدا روز تولد خورشید و بعدها تولد میترا یا مهر است. بسیاری بر این باورند که ریشه‌ی پاس‌داشت شب چله میراث قوم کاسپیان است.

 

کاسپ‌ها از اولین اقوام اریائی هستند که وارد ایران شدند. آن‌ها مردمانی با چشم‌های کبودرنگ و موهای بور بودند که ابتدا در گیلان امروزی سکنی گزیدند و پس از چندی به نقاط دیگر ایران مهاجرت کردند.

 

یلدا ریشه‌ای از زبان سریانی دارد که به معنای زایش و تولد است

 

چون تاریکی فرا می‌رسید در پرتو روشنایی آتش تاریکی اهریمنی را از بین می‌بردند. در این شب مهم یا تولد خورشید افراد دور هم جمع می‌شدند و جهت رفع این نحوست آتش می‌افروختند و خوان ویژه مانند سفره یی که عید نوروز تهیه می‌کنند اما محتویات آن متفاوت است می‌گستراندند و هر آنچه میوه تازه فصل که نگهداری شده بود و میوه‌های خشک در سفره می‌نهادند.

 

این سفره جنبه دینی داشته و مقدس بود و از ایزد خورشید روشنایی و برکت می‌طلبیدند تا در زمستان به خوشی سر کنند و میوه‌های تازه و خشک و چیزهای دیگر در سفره تمثیلی از آن بود که بهار و تابستانی پربرکت داشته باشند و همه شب را در پرتو چراغ و نور و آتش می‌گذراندند تا اهریمن فرصت دژخویی و تباهی نیابد.

چله اول‌چله 

 که اولین روز زمستان و یا نخستین شب آن است تولد مهر و خورشید شکست ناپذیر است، زیرا مردم دوره‌های گذشته که پایه زندگی‌شان بر کشاورزی و چوپانی قرار داشت و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعت خو داشتند و بر اثر تجربه و گذشت زمان با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت حرکت و قرار ستارگان آشنایی یافته و کارها و فعالیتشان را براساس آن تنظیم می‌کردند.

 

به تدریج دریافتند که کوتاه‌ترین روزها آخرین روز پاییز یعنی سی‌ام آذر و بلندترین شب‌ها شب اول زمستان است اما بلافاصله بعد از این با آغاز دی روزها بلندتر و شب‌ها کوتاه تر می‌شود.

فلسفه شب یلدا در ایران باستان

یلدا در ۱۰۰۰ سال پیش 

در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه، «خور ماه» (خورشید ماه) نیز می‌گفتند که نخستین روز آن خرم روز نام داشت و ماهی بود که آیین‌های بسیاری در آن برگزار می‌شد. از آن جا که خرم روز، نخستین روز دی ماه، بلندترین شب سال را پشت سر دارد پیوند آن با خورشید معنایی ژرف می‌یابد.

 

از پس بلندترین شب سال که یلدا نامیده می‌شود خورشید از نو زاده می‌شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می‌کند و خرمی‌ جهان را فرا می‌گیرد.

جشن کریسمس یا جشن شب یلدا

مراسم شب چله از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده می‌شد. جشن ساتورن پس از مسیحی شدن رومی‌ها هم اعتبار خود را از دست نداد و ادامه یافت كه در همان نخستین سده آزاد شدن پیروی از مسیحیت در میان رومیان، با تصویب رئیس وقت كلیسا، كریسمس (مراسم میلاد مسیح) را ۱۷ دسامبر قرار دادند كه چهار روز و در سال‌های كبیسه سه روز بیشتر از یلدا فاصله ندارد و مفهوم هر دو واژه هم یكی است. از آن پس این دو میلاد تقریباً باهم برگزار می‌شده‌اند.

 

آراستن سرو و كاج در كریسمس هم از ایران باستان اقتباس شده است، زیرا ایرانیان به این دو درخت مخصوصاً سرو به چشم مظهر مقاومت در برابر تاریكی و سرما می‌نگریستند و در خور روز؛ در برابر سرو می‌ایستادند و عهد می‌کردند كه تا سال بعد یك نهال سرو دیگر كشت كنند.

تاریخچه و فلسفه شب یلدا

آداب و رسوم در شب یلدا

جشن شب یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شب‎نشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار می‎گردد. آیین شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی ‌می‌باشند.

در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ رسم می‌باشد. تزیینات رنگین سفره شب یلدا جلوه خاصی به این شب طولانی بخشیده است.

برگزاری آیین یلدا در سراسر ایران

شب زنده داری شیرازی‌ها

 مردم شیراز در شب یلدا به شب زنده داری می‌پردازند و برخی نیز بسیاری از دوستان و بستگان خود را دعوت می‌کنند. آن‌ها در این شب سفره یی می‌گسترانند که بی شباهت به سفره هفت سین نوروز نیست و در آن آینه را جای می‌دهند. گونه‌های بی شمار آجیل و تنقلاتی چون نخودچی، کشمش، حلواشکری، رنگینک و خرما و میوه‌هایی چون انار و به ویژه هندوانه خوراکی‌های این شب را تشکیل می‌دهند. 

هندوانه آذربایجان

 در آذربایجان مردم هندوانه چله (چیله قارپوزی) می‌خوردند و باور دارند که با خوردن هندوانه لرز و سوز و سرما به تن آن‌ها تاثیری ندارد.

سوگند دادن در اردبیل

در اردبیل رسم است که مردم، چله بزرگ را سوگند می‌دهند که زیاد سخت نگیرد و معمولاً گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغز گردو و نخودچی و کشمش می‌خورند.

 

در گیلان

هندوانه را حتماً فراهم می‌کنند و باورمندند که هرکس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی‌کند و در زمستان سرما را حس نخواهد کرد. «آوکونوس» یکی دیگر از میوه‌هایی است که در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه می‌شود.

در فصل پاییز، ازگیل خام را در خمره می‌ریزند، خمره را پر از آب می‌کنند و کمی نمک هم به آن می‌افزایند و در خم را می‌بندند و در گوشه یی خارج از هوای گرم اتاق می‌گذارند، ازگیل سفت و خام، پس از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه می‌شود. آوکونوس (ازگیل) در اغلب خانه‌های گیلان تا بهار آینده یافت می‌شود و هر زمان هوس کنند ازگیل و تازه و پخته را از خم بیرون می‌آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه کش آفتاب می‌خورند.

انتظار مردم کرمان

بنا به روایت مردم کرمان تا سحر انتظار می‌کشند تا از قارون افسانه استقبال کنند. قارون در پوشاک هیزم شکن برای خانواده‌های فقیر تکه‌های چوب می‌آورد. این چوب‌ها به زر دگرگون می‌شوند و برای آن خانواده، ثروت و روزی به همراه می‌آورند.

 

آیا می‌دانستید فلسفه شب یلدا چیست؟ یلدا ریشه در تاریخ و فرهنگ این سرزمین داشته و نمی‌توان مردم و یلدا را از هم جدا کرد.

 

 

شهید تند گویان

08 مهر 1402 توسط دخترای از تبار دنا

⚫ آیا میدانستیدشهید محمد جواد تند گویان وزیر نفت ایران دوازده سال تمام در یک سلول انفرادی بعثی های کثیف بسر برد!؟
طوری که فقط به اندازه  ای جا داشت که میتونست بشینه وحتی نمیتونست دراز بکشد..و
نمیدونست الانش چه ساعتی وچه موقع از روز وشب وماه وساله؟ !!😭

الان بهاره یا پاییز ؟
الان روزه یاشب؟
وهر روز بلا استثناء با شکنجه شروع میشده….
اونم چه شکنجه ای!؟
که در اثر شکنجه زیاد گردنش صدوهشتاد درجه میچرخیده…

واین آخرین شکنجه اون بوده که منجر به شهادت این وزیرجوان و برومند سرزمین اسلامی امان شد!
تنها مونسش کتاب قرآنی بوده که یک سرباز عراقی برایش آورده بوده وتمام سربازهای عراقی که نگهبان این بودن باشنیدن صوت قرآنش شیفته اش شدند.
وبعد از شهادتش کتابها در وصفش نوشتند؟!
اینها رو ما راحت مینویسیم
وخیلی سر سری میخونیم
وراحت از کنارشون رد میشیم.

اما لحظه ای فکر نمیکنیم
دوازده سال به والله خیلی زیاده…
دوازده سال…  ۱۴۴   ماه!

یک بچه رو چقدر زحمت میکشیم تا دوازده سال بشه؟
حالا فکر کنیم دوازده سال نتونی یک لحظه دراز بکشی ونفهمی روزه یاشب؟..لعنت به کسانی که راحت خون شهداراپایمال میکنند…

┄┄┅┅┅▪️ﷻ▪️┅┅┅┄┄

 نظر دهید »

سخن امام خمینی درمورد فتنه

15 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

♨️ همه آنچه امام(ره) درمورد #فتنه گفتند 

❌هر کس بخواهد ایجاد #اختلاف بکند، بدانید که از خارج یک الهامی گرفته…

به آنها بگویید که هیچ گونه اختلافی را نگذارند رشد بکند، نگذارند بین مردم یک اختلافی ایجاد بشود؛ برای اینکه این اختلافات همه به ضرر اسلام است و به نفع دشمن؛ به نفع امریکا، به نفع‌ شوروی.

من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت همه آقایان را می‌خواهم و از همه توقع این معنا را دارم که به حرف مفسدین گوش نکنند و هر کس بخواهد ایجاد اختلاف بکند، بدانید که از خارج یک الهامی گرفته؛ مقصودشان این است که اسلام را از بین ببرند و باز بشود مثل سابق و ما همه در تحت سلطه اجانب باشیم.

 بازی خورده‌اند…

اینها در شهرها #فساد می‌کنند و #توطئه می‌کنند. اینها اشتباه می‌کنند. اینها اگر به ملت برگردند برای خودشان هم صلاح است و اگر ادامه به این امر بدهند، یک روز است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و آن روزی است که به ملت تکلیف شود، تکلیف شرعی- الهی، به مقابله با اینها و تکلیف آخری نسبت به اینها تعیین شود. من صلاح همه قشرهایی که بازی خورده‌اند، از ابرقدرتها بازی خورده‌اند، از تفاله‌های رژیم سابق بازی خورده‌اند، از بعضی بازیگرانی که می‌خواهند با بازیگری خودشان برگردانند این مملکت به حال اول، مصلحت آنها را این می‌دانم که توجه داشته باشند که این مسئله‌ای است نشدنی…..

 

✅ خود #مردم به صحنه بیایند…

اشخاص فاسد در اطراف کشورتان مشغول به توطئه هستند، و وظیفه خود مردم است که توطئه آنها را خنثی کنند. البته با آن اراده صمیمانه‌ای که ملت ما دارد و با آن عزم جزمی که جوانهای ما دارند، توطئه‌ها همه خنثی و همه توطئه گرها دفن خواهند شد….

 

 

 

 نظر دهید »

شهید

12 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

🎞 شهید صدر کیست؟
🔺گوشه‌ای از زندگانی و برخی از مهم‌ترین فعالیت‌های علمی و سیاسی #شهید_صدر


#نابغه_ای_که_نمیشناسیم

ادامه »

 نظر دهید »

جوانمرد

11 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

📚 حکایتی از جوانمردی حاتم طایی 

 

🌴 يكي از پادشاهان يمن در بخشندگی و سخاوت معروف بود، ولي هرگاه كسی نزد وی از بخشندگی های حاتم طايی سخن می گفت، برمی آشفت و ناراحت می شد.

 

🌴 بنابراين، چون پادشاه يمن، حاتم را در بخشندگی از خود بلندآوازه‌تر ديد، كسی را مأمور كرد تا او را از بين ببرد. 

 

🌴 مأمور حاکم راه قبيله «بنی طی» را پيش گرفت. 

در راه شخصی را ديد و با او دوست و همراه شد و به وی گفت:‌ “حال كه تو جوانمرد و راز نگه‌دار هستی، از تو خواهشی دارم، اميدوارم مرا راهنمايی كنی!" 

 

🌴 جوان گفت: “با كمال ميل در خدمتم." 

مأمور گفت: ‌"آيا تو حاتم طايی را می شناسی؟" 

جوان گفت: “مقصود تو از اين سؤال چيست؟" 

 

🌴 مأمور گفت: “پادشاه يمن مرا مأمور كرده است تا حاتم را بكشم و سرش را برای پادشاه ببرم، ولي سبب دشمنی آنها را نمي‌دانم.” جوان خنديد و گفت: “آن حاتمی كه دنبال او می گردی، خود منم و الان‌ آماده‌ام سر از تنم جدا كنی!" 

 

🌴 مأمور با شنيدن اين سخن ناراحت شد، به سرعت به يمن بازگشت، به خدمت پادشاه رفت و آنچه بر او گذشته بود، تعريف كرد.

 

🌴 پادشاه پس از شنيدن ماجرا و پی بردن به ميزان جوانمردی حاتم، از مأمور دلجویی كرد و به وی هديه‌ای داد و بر حاتم طایی درود فرستاد.

 نظر دهید »

حیا دختر ایل من

11 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

#روایت_زن_مسلمان 

#زن_لر

 

همشه وقتی قرار هست در مورد چیزی بنویسیم سراغ داده های ذهنی مون می رویم وآن راخونه تکانی میکنیم.

 

 یادم میاد وقتی قرار بود به عروسی یا میهمانی و….برویم مادر ومادر بزرگم شیک ترین وزیبا ترین لباس خودشون می پوشیدند لباسی به رنگ طبیعت ،که از رنگهای گوناگون بود.وساخته شده دست خود مادرهامون .

 مادرم برای رفتن به عروسی دامنی بلند وچین چین ( تمبون ) وپیراهن(جومه) بلند که بلندی آن تا روی چین دامنش می امد با روسری سه گوش وچارقد هفت رنگش را بر تن میکرد موهای خود را چنان شانه میکرد وزیر روسری پنهان میکرد وبا چارقد خود جلوی آن رامی‌پوشیدوازنگاه نامحرم ها پنهان میکرد که گوی همین حالا آیه حجاب نازل شده است. چقد خوشحال از رفت به عروسی وچه خوشحال از لباس های گل منگلی که مادرم برتنم کرده بود ،بودم.

در تاریخ این مرزوبوم به سرزمین زیبایم که نگاه کنی مثل اینکه بهترین برند از لباس را به نمایش گذاشته بودن. لباس اقوام مختلف ایران از لر،ترک،کرد……..که همه زیباترین طرح ورنگ را دربرداشته اند که هیچ گونه کم وکاستی نداشتن.

 

چند وقتی هست که دیگر دوست ندارم به هیچ عروسی ومهمانی و…بروم گوی تمام حجاب مادرانمان را به تاراج برداند دختران زیباوجوانی که گوی سبقت را از غرب گرفته اند واز آن لباس های اصیل و زیبا چیزی برتن ندارند با تن نیمه برهنه وموهای بیرون ریخته خود را برای هرچشم هرزه ای آماده کرداند ورایگان می‌فروشند. 

 

 

از مادر بزرگم شنیده بودم درمنطقه ما اگرخان دختری به نظرش زیبامی امد باید آن دختر حتما به ازدواج او درمی‌آمد زنان ایل ماهم که غیرت آنان از مردان مان کم نبود حاضرنبودن زیر بار هیچ خدا نشناسی بروند. ازشانس بد، دختر زیبای روستا به دل خان نشست وخان خواهرش رابرای خواستگاری نزد خانواده عروس فرستاد خواهر خان که عروس رابرانداز میکرد به دلش نسشت منتظر جواب بود. عروس که می‌دانست راه فراری از دست خان ندارد به مادرش گفت نگران نباش خودم همه چیز درست میکنم.روز عروسی فرا رسید وعروس زیبا با لباس های زیبا در حجله خان آماده بود همین که خان تصمیم گرفت از عروس خود رونمایی کند متوجه بوی بد از عروس خود شد. (عروس قبل از پوشیدن لباس خودرا به مدفوع حیوانات آلوده کرده بود) داماد ازهمه جا بی خبر عروس را با تشر از حجله خود بیرون می‌کند دختر زیبا وباهوش روستا خود رااز دست مرد هوس باز نجات می‌دهد.

این بود غیرت دختران ایل من.

در همه اقوام شیر زنان زیادی این گونه بوداند.از زمانی که گوشی واینترنت وارد خانواده ها شد همه چیز  بر باد فنا رفت .

 غیرت ،حیا،حجاب،وعفت از دختران این مرز بوم رخت بر بست.

 نظر دهید »

دستان کوچ شبانه ما

11 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

#به_قلم_خودم

#روایت_زن_مسلمان

داستان کوچ

امروز هوا آفتابی وبهاری هست نسیم خنک صورتم را نوازش می‌کند. مادرم درتکاپوی جم جور کردن وسایل منزل ،برای کوچ به سردسیر است. تامنطقه سردسیر سه ساعتی راه ماشین رو هست دم دمای غروب نوبت خانه ما می‌شود که کوچ کنیم .راننده ماشین، نیسان آبی خودراجلوی خانه کاه گلی پارک می‌کند.پدرم همیشه به خاطر اینکه زنبور ها از کوه ودشت برگشته و درکندوهای خود باشند .همیشه شب بار می‌بست همه درتکاپوی برای بار زدن وسایل بودن بعد از کلی جنب وجوش آماده حرکت بودیم عشق منو برادرم وخواهرکوچیکم این بود که بالای ماشین بشینیم بعد کلی التماس پدرم می گذاشت بالای ماشین بنشینیم از این می‌ترسید که توی دست انداز از بالای ماشین پرت بشیم یا در کندو هاباز بشه وزنبور ها که توی مسیر از تکان‌های ماشین عصبانی بودن بریزن سر ما ونیشمون بزنند. شب مهتابی بود وحرکت ماشین آروم اینگار آن شب ها آسمان به زمین نزدیک تربود طوری که می‌شد دست دراز کرد وازاسمان ستاره چید. دلم میخواست مسیر تمام نمی‌شد هوا خنک بود ودلنشین هر ازگاهی توی جاده خاکی روباه یا مار یا خرگوش دیده می‌شد تا اینکه ازنظر ناپدید می‌شدن آنها رو با نگاهمون دنبال میکردیم خیلی خوشحال بودیم بعداز کلی راهپیمای به منزل جدید ( ورد) می‌رسیدیم مادرم توی دشت زیراسمان موکت (نمد) می انداخت وسریع رخت خواب پهن میکرد ما از خستگی به دقیقه نرسیده می‌خوابیدم. شب فقط بار از ماشین خالی میکردن صبح زود پدرم چادر برپا میکرد با صدای مادرم بیدارمیشدیم با چشم های که ازخاک پر بود همه جا رو دیدمیزدیم با ذوق سریع به کمک پدرومادروسایل توی چادر جامیدادیم وبعد صرف صبحانه به سمت میدان وسط آبادی میدویدیم وبا بچه ها بازی می‌کردیم.
چقد سر خوش وخوشهال بودیم ،نه دلهری نه نگرانی نه ناامیدی فقط‌ عشق بود وزندگی که سرشاراز بوی طبیعت بود وسادگی.

چقد دلتنگ آن همه صفا وسادگی هستم😔😔

 نظر دهید »

یک سبد سیب سرخ

11 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

داستانک

 

سیب قرمز 🍎🍎🍎

 

#روایت_زن_مسلمان 

 

 

 

امروز هم مثل هروز صبح زود از خانه به سمت حوزه بیرون زدم شهر خلوت بود وفقط تاکسی ها بوق می‌زنند وتعدادی افرادی که مشخص بود کارمند هستندو….چقد خنکای صبح دلچسب ودلنشین هست از تاکسی پیاده شدم وچون مسیر تا حوزه رو باید دوباره با یک تاکسی خط دیگه میرفتم به سمت ایستگاه بعدی رفتم ومعمولا نگاه میکردم اگر سه تا مرد توی تاکسی بود خواهش میکردم که صندلی جلو به من بدم که بشینم وخدا رو شکر همیشه همه می پذیرفتن وهیچ وقت پیش نمی آمد کسی بی احترامی کند.سوار تاکسی شدم ودم در حوزه پیاده شدم،بعدا سلام واجازه از امام زمان وارد حوزه شدم صلوات شماری که به در چسبیده بود فشار دادم ووارد سالن شدم هنوز همه طلبه ها نیومده بودن رفتم و کیف وچادرم رو روی صندلی گذاشتم ومنتظر ورود بقیه دوستان واستاد شدم.

معمولا کلاس ها تا ساعت 1:30 دقیقه تمام نمی‌شد. 

دوبار باید همان مسیر برمیگشتم امروز خیلی خسته شده بودم بیشتر به خاطر بارداری همیشه فشار خونم پایین بود ومقدار از راه باید پیاده می‌اومدم که تاکسی گیرم بیاد از کنار مغازه ها که عبور میکردم دلم میخواست خرید کنم ولی حوصله نداشتم وفقط دوست داشتم زود به خانه برسم واستراحت کنم ولی در بین راه ا جلوی میوه فروشی سبد ها سیب قرمز نظرم به خودش جلب کرد ولی زود رد شدم . وقتی کلید توی در چرخاندم با صحنه خوشایندی روبه رو شدم یک سبد سیب قرمز که توی آشپز خانه بود نظرم جلب کرد .

 

گاهی وقت قبل از اینکه ما چیزی از خدا بخواهیم خودش از قبل آماده کرده ولی ماها بی توجه از کنار آنها می‌گذریم ویادمان می‌رود که شکر گذار باشیم.

 نظر دهید »

نفرین مادر(واقعی )

11 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

داستان واقعی 

#روایت_زن_مسلمان 

 

#نفرین_مادر

 

آنها همانند بقیه مردم روستا زندگی خود رابا دامداری وکشاورزی می گذراندند پدرش فردی مهربان آرام وساده بود مادرش زنی رنج کشیده و یکم بی حوصله بود ، هرروز مجبور بود به تنهای کارهای خانه را انجام دهد چون دختری که کمک کارش باشد نداشت 4پسر داشت. روزی یک بارآغل گوسفندان را جارو می کرد از چشمه آب می‌آورد……پسرش گه گاهی درکارهای خانه به او کمک می‌کرد او تازه دررشته پرستاری یک ترم را گذرانده بود

چند وقتی هست از شهر به روستا آمده بود مادرش طبق معمول داشت آغل گوسفندان را جارو می‌کرد خسته بود، از پسرش خواست که به او کمک کند ولی او خواسته مادرش را اجابت نکرد مادرهر چقد پسر را صدا کرد جوابی نگرفت 

با جسمی خسته از دست پسر دست به آسمان بلند کرد و پسر دلبندش را نفرین کرد ،الهی سرطان بگیری واز دستت راحت بشم😔 چند ماهی از این اتفاق ساده گذشت پسر زرد بیمارشده بود از این دکتر به آن دکتر ولی اینگار سرطان در تمام وجودش ریشه دوانده بود به سه ماه نکشید دکترا ازش ناامید شدن وبا وجود درمان های زیاد کاری به پیش نبردند .

جوان رعنا وزیبا که درسی عالی داشت به خاطر نفرین مادر به دیار باقی شتافت.

مادرش خود می‌دانست که آن آهی که دل کشیده بود دودمان پسر را آتش زد

بعد از گذشت چند سال پشیمان از کرده خود لباس سیاه از تن درنیاورده

ولی چه سود کاش آه نمی‌کشید. 😔

 نظر دهید »

پندانه

11 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

🔆 #پندانه 

 

✍ گرمای مهربانی از طوفان خشم راه‌گشاتر است

 

🔹روزی باد به آفتاب گفت:

من از تو قوی‌ترم. 

 

🔸آفتاب گفت: 

چگونه؟

 

🔹باد گفت: 

آن پیرمرد را می‌بینی که کتی بر تن دارد؟ شرط می‌بندم من زودتر از تو کتش را از تنش درمی‌آورم.

 

🔸آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به‌صورت گردبادی هولناک شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدیدتر می‌شد پیرمرد کت را محکم‌تر به خود می‌پیچید. سرانجام باد تسلیم شد.

 

🔹آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد. طولی نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی‌اش را پاک کرد و کت را از تنش درآورد.

 

🔸در آن هنگام آفتاب به باد گفت: 

دوستی و محبت قوی‌تر از خشم و اجبار 

 نظر دهید »

حسرت بر دل نشسته

11 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

#عطر_رضوی

 

چند روزی هست به نیت زیارت ضامن آهو شهر مان را ترک کردیم برای اولین بار دارم به زیارت باب الحوائج میروم من وشوهرم برای ماه عسل اومدیم. هرلحظه که نزدیک تر می‌شویم دل توی دلم نیست .بعداز گذاشتن وسایل در مسافرخانه به سمت حرم روانه می‌شویم قابل وصف نیست من از ورودی خواهران تنها وارد شدم عین گمشده در بهشت سرگردان وحیران با چشمانی گریان روی فرشهای حرم قدم میزنم نزدیک ضریح که میشوم از شلوغی جمعیت نمی‌توان جلو رفت در جلوی ضریح یک پیرزن از هوش می‌رود عقب می‌مانم که مباد کسی اذیت بشود به دیوار تکیه میدهم فقط به ضریح نگاه میکنم اشک امانم نمی‌دهد فقط سلام می دهم ودعا میکنم نمی دانم چقد طول کشید به عقب برمیگردم تا جای مناسب برای نماز پیدا کنم چند دقیقه نماز ودعایم طول می‌کشید دلم نمی‌خواهد از آنجا دور بشم با بغض کم کم برای بیرون آمدن آماده میشوم شاید سهم من همان یک سلام از فاصله چند متری تا ضریح بود

ولی میدانم که توی این مکان دعاها مستجاب هستن مثل دعای من که برای خودم نبود ومستجاب شد.

11 سال از آن روز می‌گذرد ومن ماندم آه اشک یک قطعه عکس ودلی پراز حسرت وآرزوی زیارتی دوباره😔😔

 

 

#اللهم_ارزقنا_زیارت 

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

روایت زن مسلمان

11 خرداد 1402 توسط دخترای از تبار دنا

واژه ای که به قدمت تاریخ خسته از رنج های که بشر بر سر او آورده.

مسلمان،مسلمانان بودن،سخت ترین کاری است که یک انسان میتواند با آن دست وپنجه نرم کرد.

ازآن سخت تر#زن_مسلمان بودن هست

در دنیای که تمام حجمه ها سمت توهست چگونه می‌توان هم مسلمان ماندوهم زن.

طاغوت وظالم چه بلا های که به خاطر مسلمان بودن برسرمردم این کره خاکی نیاورد.

هر از گاهی که به فضای مجازی سری میزنم ،می‌بینم که افراد زیادی در کشور های خارجی مسلمان شده اند، کسانی که در اوج خوشبختی ورفاه ظاهری بوداند.ولی هیچ کدام این ها رضایت قلبی برای آنها نداشت.

از خانم های مدل،تا هنرپیشه،تا نویسنده،……که گذشته خود را کنار گذاشته وبه اسلام روی آوردند.

هرکجا که مسلمان هست محدودیت ظالم هم هست،خانم های که برای حفظ حجاب خود ،به گفته خودشان خود را محدودتر کرداند. نه از نظر اینکه مسلمان شده اند بلکه به خاطر ،درامان ماندان از دست سیاسیت های دولت هایشان درغرب.

زن مسلمان ایرانی باید به خود ببالد واز داشته های خود روزی هزار بار شکرگذار باشد.

نه تنها به خاطر حجاب او رامنع نمی‌کنند ،بلکه هر روز فرصت وشرایط را برای پیشرفت ورشد او درتمام عرصه هارا فراهم می‌کنند واز تلاش های او تجلیل می‌کنند .

 

واژه زن ،زندگی،آزادی که وسیله عیاشی مردان هوس باز شده را باید از نو نوشت

باید میگفت زن ،زندگی،بالندگی .درکجای دنیا به خاطر آزادی دیوار خانه هایشان را برمی‌دارند.

زن مسلمان همیشه آزاد وآزاده بوده وهست .اگر منظورازآزادی، پوشش ظاهری هست که هر موجودی متناسب خود پوشش دارد،اگر برداشتن پوشش آزادی است که حیوان ازانسان متمدن ترهست چون هیچ لباسی برخود نمی پوشد،حتی حیوان هم برای خود پوششی دارد.

شرم باد مردمی را که به خاطر آزادی از پوشش خود کم می‌کنند. 

 

زنان ودختران این سرزمین باید به غیرت پدران وبرادران وشوهران خود، ببالند که اجازه نمی‌دهند کسی به آنها نگاه چپ بیندازد.

چه خون دلها خوردن مادرانی که برای حفظ حجاب خود جوانان دسته گل ،خود را،تقدیم این انقلاب کردند.این انقلاب با خون رشید مردان آبیاری شد تا کسی تعرض به خاک،مال،جان،ناموس این مملکت نکند.نه این که خود ما بازیچه دست دولت های غاصب شویم.

 

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج. 

۱

#روایت_زن_مسلمان

 نظر دهید »

شکر گزاری

23 فروردین 1402 توسط دخترای از تبار دنا

‌
📚#حکایت

روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود.
آب می خورد و خدا را شکر می کرد.
طاووسی از آنجا می گذشت؛
صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد.
کلاغ گفت:«دوست عزیز چه
چیزی موجب خنده تو شده است؟
طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی»
بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!»
کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد.
طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟»
کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و ترا به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خود»

 

 

 نظر دهید »

مراقب آبروی هم دیگر باشیم

23 فروردین 1402 توسط دخترای از تبار دنا

🍁

🔴ملا و مرد توبه کار!

✍بعد از نماز ملانصرالدین در بلندگو گفت : آهای مردم همگی گوش کنید! میخواهم کسی را به شما معرفی کنم که قبلا دزد بوده،مشروب و مواد مخدر مصرف میکرده،زناکار و خلافکار بوده و. هیچ گناهی نیست که مرتکب نشده باشه ولی اکنون خدا او را هدایت کرده و همه چیز را کنار گذاشته است..

بعد گفت: بیا احمد جان بلندگو را بگیر و خودت برای مردم تعریف کن که چطور توبه کردی! احمد آمد و بلندگو را گرفت و گفت: مردم من یک عمر دزدی میکردم،معصیت میکردم،مال حروم میخوردم. خدا آبرویم را نبرد! اما از وقتی که توبه کردم این ملا هیچ کجا برای من آبرو نگذاشته است!

نتیجه اخلاقی: وقتی به امور و احکام دین آگاهی کامل نداریم مردم را دین زده نکنیم!اهمیت حفظ آبرو یکی از بزرگترین سفارشات اسلام هست که بر انجام آن تاکید بسیار فراوانی شده است…

 نظر دهید »

جمعه

01 اسفند 1401 توسط دخترای از تبار دنا

غروبامروز جمعه بود وهوا به شدت دلگیر شده بود اینگار آسمان هم ازنبودن کسی غمگین بود از غروبش مشخص بود کاش که که چشمان منتظرانت را اینگونه چشم انتظار نمی‌نمیگذاشتی ودعا مستجاب رابا لب های خودت می‌خواندی…

 

اللهم عجل لولیک الفرج

۲۸/۱۱/۱۴۰۱

 نظر دهید »

حاج قاسم

13 دی 1401 توسط دخترای از تبار دنا

 

زندگی نامه سردار قاسم سلیمانی
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ۲۰ اسفندماه سال ۱۳۳۵ در روستای قنات ملک از توابع کرمان چشم به جهان گشود. وی پس از اخذ دیپلم به شغل بنایی مشغول شد و بعدها فعالیت خود را به عنوان پیمانکار در اداره آب کرمان آغاز کرد.

شهید قاسم سلیمانی پس از انقلاب اسلامی ایران، عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و هم‌زمان با شروع جنگ ایران و عراق، چند گردان را در کرمان آموزش داده و به جبهه‌ها فرستاد. وی در دوره‌ای فرماندهی سپاه آذربایجان غربی را بر عهده داشت. شهید حاج قاسم سلیمانی در سال ۱۳۶۰ با حکم محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران، به عنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله منصوب شد. وی در جنگ عراق علیه ایران، از فرماندهان عملیات‌های والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ بود. عملیات کربلای ۵ از مهم‌ترین عملیات‌های ایران در دوران جنگ بود که تضعیف موقعیت سیاسی و نظامی ارتش بعث عراق و تثبیت اوضاع به سود قوای نظامی ایران از نتایج آن ارزیابی شده است.

 

سردار سپهبد قاسم سلیمانی پس از دفاع مقدس
سردار سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ ش، به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت می‌شدند. شهید سلیمانی تا قبل از انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان می‌جنگید. او در بهمن سال ۱۳۸۹ ش از سوی آیت الله خامنه‌ای، فرمانده کل قوای نظامی ایران درجه سرلشکری (بالاترین درجه نظامی در ایران) را دریافت کرد.

 

فرماندهی سپاه قدس
سردار قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ از سوی رهبر معظم انقلاب به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد.

سردار قاسم سلیمانی و مبارزه با اشرار
سردار حاج قاسم سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت می‌شدند. او تا قبل از انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان می‌جنگید.

مبارزه سردار قاسم سلیمانی با داعش
سردار قاسم سلیمانی از فرماندهان مبارزه علیه داعش در عراق و سوریه بود. داعش گروهی تروریستی بود که پس از سقوط صدام در عراق و خلأ قدرت در این منطقه، پدید آمد. ایران برای حفظ امنیت و کنترل منطقه، مبارزه با این گروه را آغاز کرد. در سال ۲۰۱۱ میلادی نیروهای تحت فرمان شهید سلیمانی از جمله لشکر فاطمیون و تیپ زینبیون جهت مبارزه با داعش و نیروهای شورشی راهی سوریه شدند. همچنین در سال ۲۰۱۴ شهر موصل به تصرف داعش درآمد و بغداد، پایتخت عراق نیز تا مرز سقوط پیش رفت؛ سردار سلیمانی با سازماندهی بخشی از نیروهای حشد الشعبی نقش مؤثری در اخراج داعش از عراق داشت. حیدر العبادی نخست‌وزیر وقت عراق، از سردار قاسم سلیمانی به عنوان یکی از اصلی‌ترین متحدان عراق در مبارزه با داعش نام برد. سردار حاج قاسم سلیمانی در نامه‌ای خطاب به رهبر انقلاب اسلامی که ۳۰ آبان ۱۳۹۶ در رسانه‌های ایران منتشر شد، پایان داعش را اعلام کرد و از برافراشته شدن پرچم سوریه در البوکمال از شهرهای سوریه در نزدیکی مرز عراق خبر داد.

 

نشان ذوالفقار سردار قاسم سلیمانی
در ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، نشان ذوالفقار - عالی‌ترین نشان نظامی ایران - را به شهید سلیمانی اهدا کردند. طبق آئین‌نامه اهدای نشان‌های نظامی جمهوری اسلامی ایران، این نشان به فرماندهان عالی‌رتبه و رؤسای ستادهای عالی‌رتبه در نیروهای مسلح اهدا می‌شود که تدابیر آن‌ها در طرح‌ریزی و هدایت عملیات‌های رزمی موجب حصول نتایج مطلوب شده باشد.

فرزندان

حجت‌الاسلام شیرازی، مسؤول دفتر نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله گفت: حاج قاسم ۶ فرزند داشت؛ یکی از آنها از دنیا رفته است و پنج فرزند به نام‌های نرجس، حسین، فاطمه، زینب و رضا دارد.

شهادت سردار قاسم سلیمانی
بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ در حمله آمریکایی به دو خودرو در اطراف فرودگاه بغداد، سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس معاون حشدالشعبی و تنی چند از اعضای حشدالشعبی در این حمله هدف قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.

پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی
ملّت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیّبه‌ی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سال‌ها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدان‌های مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سال‌ها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه و به روح مطهّر خود او تبریک و به ملّت ایران تسلیت عرض می‌کنم. او نمونه‌ی برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همه‌ی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه‌ی او در همه‌ی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوّه‌ی الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهره‌ی بین‌المللی مقاومت است و همه‌ی دل‌بستگان مقاومت خونخواه اویند. همه‌ی دوستان و نیز همه‌ی دشمنان- بدانند خطّ جهاد مقاومت با انگیزه‌ی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است .

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یا حسین

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام خمینی ره
  • بدون موضوع
  • جوانمرد
  • حس خوب
  • حسرت بر دل نشسته
  • داستان کوچ ما
  • روایت زن مسلمان
  • شب یلدا
  • شکرگزاذی
  • غرفه حس خوب
  • غیرت دختر ایل من
  • نفرین مادر
  • پند
  • یک سبد سیب سرخ

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس